لیلی دیروز همراه مجنون، لیلی امروز در پی جیب مجنون وای بر حال مجنون امروز . . .
|
|
داستان عاشقانه من ( خیالی ) اگه این عاشقونه شده بهونه / واسه منو تو داره نشونه اولین باری که دیدمش هیچ وقت یادم نمیره رفته بودم تو یه بوتیک لباس بگیرم من با نگار اونجا آشنا شدم اون اونجا کار میکرد برای اینکه پدرش فوت کرده بود مامانش هم گوشه بیمارستان افتاده بود اون مونده بود و دو تا خواهر کوچیکتر از خودش مجبور بود که واسه خاطر اونا کار کنه بگذریم . توضیح : این داستان برگرفته از خیالات من بود و واقعیت ندارد پس غصه نخورید !! تا عاشقانه بعدی . . . نگارنده : مهیار | چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹ | 0:10 | لينک ثابت | موضوع: مطلب عاشقانه |
چند خط برای عاشقان از زبان قلم سوخته من . . . جدایی هرگز نبود رسم و رسوم عشق ما / چرا تنهایی شده سهم دل عاشق ما دیگه فرقی نداره کی خواست از هم جدا بشیم/ بهتره اینه که دیگه بیاد هم تنها بشیم ترانه : مهیار روزگار درد ما، یعنی من و تو و خیلی های دیگه دردمون چیه که همش از دنیا شکایت میکنیم شاید عاشقیم و روزگار عشقمون رو ازمون گرفته ؟!! خدایا یعنی تو به من درد میدی ؟ یعنی تو دوسم نداری ؟! اینا سوالاتیه که شاید ما از خودمون بپرسیم ! جالبه تازه شدین مثل !! اما خدا چرا نباید به خواسته های ما توجه کنه ؟ و چرا باید بکنه ؟ عشق، بریم سر عشق که درد اساسی هممون اونه !! عشق، مقدسه نباید لگدمال هرکس بشه نباید هر کی از راه رسید و گفت من عاشقم باور کرد عشق واقعی رو باید ثابت کرد !! اول از خدا شروع کردم بعد رفتم سر عشق ! شاید بعضی ها فکر کنن خوب اینا که به هم ربطی نداره ! اما ، به نظر من داره ! من یه وبلاگ نویسم البته یه وبلاگ نویسی که درد عشق رو با تمام وجود حس کرده و هنوزم داره از عشق میسوزه ! اوقاتم رو با نوشتن جملات مبهم و شاید کمی هم سر در گم براتون پر میکنم شاید همراهی شما مرحمی هر چند کم بر روی زخم دلم باشه اما واقعآ من فقط نمی خوام پست الکی بدم و چهار تا بازید الکی تر هم بگیرم من می خوام شما به درد و دلهایی که تو این وبلاگ براتون می نویسم کمی فکر کنید ! من آدمی هستم که خوب شعار میدم اعتراف میکنم که خیلی کم بهشون عمل میکنم ! منی که عمل نمیکنم به شما میگم عمل کنید که خیر شما تو عمل کردنه !!! بازم بریم سر داستان خودمون بریم سر عشق و خدا ! آتیش عشق رو خدا توی دلها روشن کرد ! عشق واقعی رو میگم نه چیز دیگه پس زیاد بیراه نرفتم !! تا عاشقانه بعدی . . . نگارنده : مهیار | سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۹ | 1:39 | لينک ثابت | موضوع: مطلب عاشقانه |
خاطره اول من عاشقانه نیست اما ... سلام دوستان این وبلاگ عاشقانه منه اما من دوست دارم خاطراتم رو هم توش بگم بعضی از خاطراتم هم عاشقانه هستند امیدوارم بپسندید من خاطره نویسی رو از سال ۸۲ شروع کردم که بعد از ۷ سال دوست دارم که اونا رو به روی وب بیارم تا تجربه های تلخمو شما عاشقا تکرار نکنید سرتون رو درد آوردم بریم سر اولین خاطره ، من دقیقآ همون چیزی رو در زیر براتون تایپ میکنم که تو دفترچم نوشتم پس خوب و بدش رو بذارید به پای جوونیم . امروز (یعنی اون موقه بسم الله الرحمن الرحیم من امروز ساعت تقریبآ ۲۰ دقیقه مانده بود به ۸ به مدرسه رفتم در این روز یعنی روز چهارشنبه ما در مدرسه زنگ اول شیمی داشتیم زنگ دوم ریاضی که از آن متنفرم ( همین تنفر کار دستم داد توضیح : داخل پرانتزی ها رو فقط در وبلاگ قرار دارند و در دفترچه من نیست. تموم شد میدونم چیز زیادی نداشت اما به مراتب که سنم بیشتر شده داستانهایی برام پیش اومده که میتونه برای همه عبرت بشه همشون رو ذکر میکنم روزی یه دونه تا به خاطرات عاشقانه برسیم. مشق اول عشق چیست ؟ چه کس از حال ما دارد خبر؟ که میداند درد این دل ما را !؟ نباید نا امید شد از محبت های خدا، عشق را او آفرید تا که ما عاشق شویم دل ببندیم به هم نه که از روی هوس که از روی احساس آنکس که به کارش هوس بست عاشق نبود عشق مجنون به لیلی هوس نبود عاشق کسی باش که هر وقت از همه جا بریدی به دادت برسد او کیست ؟ سوال خوبی است همان کس که تو را آفریده ! مگر میشود عشق را به آفریدگار داشت ؟ چرا نمیشود عشق به خدا خیلی بهتر از عشق های زمینی است همه ما از عشقهای زمینی لطمه خورده ایم که اگر اینچنین نبود در این وبلاگ محقر من جمع نبودیم . . . مشق اول عشق من در این وبلاگ این است که بگویم بدون عشق زندگی پوچ است اگر احساس آدمی نابود گردد باید برای عشق فاتحه خواند احساس و عشق از هم جدا نیستند مکمل یکدیگرند. خوب بد زشت نظر شما در مورد مشق عشق من چیست ؟ منتظر مطالب بهتر باشید . . . برای پست اول تا همینجا کافی است. نگارنده : مهیار | دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۹ | 1:6 | لينک ثابت | موضوع: مطلب عاشقانه |
Copyright © 2010 - 2013 All rights reserved © Power By: Love2Tak™ |
|